مشاور نیایش ولدی

بریم این روزا رو با هم بسازیم؟👇 یه روزی که بهت قول میدم خیلی هم دور نیست…اسم یه رشته و شهر تو کارنامه ی نهایی سنجشت خونتون رو غرق شادی میکنه🥰 یه روزی حوالی پاییز درگیر انتخاب واحد و خرید برای ترم جدیدتی…اون روزا دیگه خبری از پرینت کردن جزوه های تاملند و کلاسینو نیست🍁 یه روزی سر کلاس دانشگاهی میشینی که انگار همه عمر به اونجا تعلق داشتی…اون روز میفهمی هدفت ارزش جنگیدن داشت💪 یه روزی بعد مدتها میری همون پانسیونی که دوران کنکورت میرفتی…هر گوشه ش رو که نگاه کنی خود یکسال پیشت رو میبینی که سخت داره درس میخونه🤗 یه روزی گایتون دستت میرسه و عجیب تو رو یاد زیست یازدهمت میندازه…شاید اونجا تو هم مث من تدریس استاد زیستت جلو چشمات جون بگیره و دلتنگش شی🥲 یه روزی دیگه حرفای تو و مامانت محدود به ترازت چند شد و امروز چند ساعت درس خوندی و چندتا تست زدی نمیشه…تو از بیماری جدیدی که استاد امروز راجع بهش حرف زده براش میگی و مامانت انقدر با جون و دل گوش میده که انگار معروف ترین پزشک شهرتون جلوش نشسته😍 یه روزی روپوش تن میزنی و تو آینه رویای بچگیاتو میبینی که جلوت وایساده و بابایی که گوشی به دست با کلی ذوق عکس میگیره از قشنگ ترین صحنه ی زندگیش🥲 یه روزی یه کنکوری رو میبینی..خسته،سردرگم،ترسیده از شرایط…بهش از روزای کنکور خودت و سختیاش میگی تا دلش آروم بگیره که اگه تو تونستی اونم میتونه😇 یه روزی توی تماس یکی از دانش آموزات درمورد همون مشکلی میپرسه که خودتم باهاش درگیر بودی…اونجاست که یه لبخند گوشه ی لبت میشینه و میگی چقد زود گذشت🙃 یه روزی که از قضا جمعه ست دیگه خبری از آزمون 8 صبح قلمچیت نیست…قراره زنگ شاگرداتو بزنی و برنامه ی هفته ی بعدشون رو بچینی🤌 میبینی؟این روزایی که میدونم چقدر سخته برات قراره همچین روزایی که برات تعریف کردم بهت بده🫰 همیشه قرار نیست یه کنکوری بمونی با کوهی از کتاب،گوشه ی اتاقش…بالاخره تموم میشه…اون روزا رو بهت نشون دادم که این روزا با تموم جونت تلاش کنی و برسی بهش🤩