مشاور هستی خواجوی

سلام بچه هااااا حالتون چطوره من هستی خواجوی هستم بیاید اینجا که کارتون دارم میخوام یه داستانی براتون تعریف کنم پس از پای گیرنده هاتون بلند نشید😂 داستان چیه حالا ماجرا مال سال کنکور خودمه که چقدر سال پراز اتفاقی بود بزارید از اوله اول بگم اقا من از وقتی یادمه عشق داروسازی بودم اینجوری که هرسری که از من پرسیدن چیکاره میخوای شی میگفتم داروساز دقیق نمیدونم چرا اینقد علاقه داشتم به این رشته ولی یادمه از 14 15سالگی که صورتم جوش میزد میگفتم میخوام یه چیزی بسازم برا جوش(انگار مثلن نبود😂) آقا کاری نداریم ما رفتیم دبیرستان دقیقن اون سال کروناجان اومد یدفعه همه برنامه هام به هم خورد با کلی سختی و تلاش بلخره کنکورمو دادم وشد شهریور نتایج اومد آقا من دیدم رتبم اصن به داروسازی نمیخوره دیدم من عاشق سگو گربم گفتم اشکال نداره میرم دامپزشکی اون سال دامپزشکی قبول شدم مهر که شد رفتم دانشگاه تا دی دامپزشکی خوندم یدفعه دیدم من اصن انگار یادم رفته چه رویایی داشتم منی که آرزوی داروسازی داشتم الان اینجا چیکا میکنم اینجوری شد که اون دختری که هیچوقت نگران هیچی نبود 2،3ماه تمام همش درحال فکرو خیال بود که کنکور دوباره بده یا ن از یه طرف میگفتم برو بابا هستی ول کن نمیتونی که از الان برا کنکور بخونی، دیره از یه طرف دیگ میگفتم من آرزوم یه چیز دیگه بود.خلاصه آقا سرتو در نیارم از دی تصمیم گرفتم برا کنکور شروع کنم به خوندن دیگه خوندم خوندم خوندم اونسال همش استرس اینو داشتم نکنه قبول نشم نکنه تصمیم اشتباه گرفتم و گفتم یا امسال قبول میشم یا قبول میشم راه دیگه ای ندارم تا این شد که بعد کلی سختی به اونچه میخواستم رسیدم