مشاور محمد رحیمی فر

من محمد رحیمی وقتی که دانش اموز نهم بودم و ذره ای اطلاع راجب انتخاب رشته نداشتم یادمه م وقتی میخاستم انتخاب رشته کنم معاونمون گفت که اگه از ریاضی خوشت میاد برو ریاضی فیزیک اگه از علوم خوشت میاد برو تجربی خلاصه ما هم که کشته مرده ریاضی بودیم و انتخابش کردیم به پیشنهاد یکی از دوستان به صورت رندم برای ازمون نمونه دولتی ثبت نام کردم و خیلی شانسیییییی قبول شدم یادمه که حتی روزش رو نمیدونسم و دوستم روز قبل ازمون بهم زنگ زد که گقت فلانی واسه ازمون فردا خوندی😐😂 خلاصه دبیرستان دست و پا شکسته و ریاضی فیزیک شروع کردم هرچیی بیشتر می‌گذشت علاقه بیشتری به درس خوندن نشون میدادم رفته رفته توی نمره ها پیشرفت کردم و تو ازمون های استانی تا رتبه دو اومدم(حتی واسه مدتی معلم ها و مدیر فکر میکردن من تقلب کردم😂واسه همین تهدید کردن که آزمون بعدی پیگیری میکنیم و این حرفا که متاسفانه ازمون بعدی هم نتیجه همین بود و از گفتشون پشیمون شدن) همین جوری داشتیم پله های موفقیت رو یکی یکی بالا میرفتیم که مهر یازدهم ی تصادف شدید کردم و تقریبا نزدیک اون دنیا بودم😀 وقتی سر پا شدم که 7 ماه گذشته بود و ی سری موضوعات درون من تغییر کرده بود یکیش این بود که من میخوام تجربی بخونم(چون با چند تا از بچه های تجربی رفیق بودم و زیست رو خودم خونده بودم یکم) خلاصه نزدیک امتحانات بود و من و کلی امتحان درس های نخونده به قدرت هرچه تمام همه رو خوندم و ی نتیجه قابل قبول هم کسب کردم (معدل18) سال دوازدهم شروع شد و با تغییر رشته من موافقت نشد پس من تصمیم گرفتم که خودم بخونم همزنان ک کلاس های ریاضی رو شرکت می‌کردم زیست رو هم می‌خوندم سال اول بخاطر اینکه مشاور نداشتم و ازمون نمیدادم نتیجه خیلی خوبی کسب نکردم موقع اومدن جواب خانواده شدیدا اصرار داشتن که به همون پرستاری قانع بشم ولی من تغییر مسیر نداده بودم که به کم قانع بشم حمایتشونو برداشتن و خودم مجبور شدم ی مدت برم سر کار اوایل دی شروع کردم به خوندن(ایندفعه با مشاور و ازمون) زیاد نمیخوندم چون اونایی که پشت کنکور بودن میفهمن که چقدر این شرایط سختههههه خلاصه کنکور و دادیم و قبول شدیم اونوقت من موندم و قبولی و معلم ها و خانواده و رفیقایی که میگفتن ما می‌دونستیم که تو قبول میشی:))